زمانی به قیمت موهای سر
امروز 16 دیماه 1337 در خطه خوزستان پسری به دنیا آمد که نامش را محسن نهادند. محسن در کودکی هیچگاه به این فکر نیفتاده بود که روزی زندگیش با هنر و یا عکاسی گره بخورد و دغدغه 70 درصد عمرش عکس و عکاسی باشد. شاید بتوان گفت که صدام در این مسیر بی تقصیر نبود، جنگ اسلحه را از وی گرفت و به جای آن دوربین به دستش داد که این هم از موهبت جنگ بود که یک عکاس به ما ارزانی داشت. خیلی دلم می خواهد و حتما محسن هم می خواهد که عکس های آن دوره اش را ببیند اما میداند و میدانم که خیال باطلی است. در همان دوران به دانشگاه تهران آمد و با هم دوره ای هایی چون غفوری، مرحوم منزه، ستاری، آقایی، مروتی و دیگران همکلاسی و با من هم دوره ای شد. اولین باری که او را از نزدیک دیدم در جایی بود که الان وجود ندارد «هتل بین المللی تهران» سر پل سید خندان محل اسکان «جنگ زدگان». انگار باید خاطره ها همه از بین برود و تو یاد چیزی نمانی، دریغ.
محسن آن موقع کمتر حرص می خورد خودش بود کارش و خانواده جنگ زده اش و دختری که همه زندگیش بود. الان بابابزرگ است و باز تنهای تنها. اما امروز اگر دغدغه دخترش نیست گرفتار هزارتوهای عکاسی است که برخی مواقع مخ آدم را کج می کند. از زمانی که جنگ دیگری در آنسوی دنیا «بوسنی» او را به سوی خود نکشانده بود و پای وی هنوز از این مرز و بوم بیرون نرفته بود دنیای عکاسی وی به همین محدوده ختم می شد، اما مثل اینکه جنگ دست از سر وی بر نمی دارد و او همچنان می جنگد، جنگی که وی امروزه بر سر ساختار عکاسی دارد و سازمان و ساماندهی آن. برخی مواقع دیده ام دوستان حرف های وی را جدی نمی گیرند و در دل ریشخندی هم می زنند، اما آنچه وی می گوید هم اش باطل نیست خیلی از حرف های وی را شاید کسی جرات به زبان آوردنش را ندارند هر چند که وی هم به غلط درخت را از ریشه اش می زند که او هم در این سن و سال می باید عاقلانه تر بیان طریق نماید به هر حال همیشه نقاد بودن و بر خلاف جماعت شنا کردن هم همین مخاطرات را دارد.
در آخرین جماعت خودمانی در «یزد» چنان مخ بچه های عکاسی که برای دوسالانه به یزد آمد بودند را کار گرفت که بیچاره ها دچار دپرس مفرط شدند، نمی دانم اینگونه بی محابا به همه چیز حمله بردن آیا نتیجه خواهد داد من که بعید می دانم، فکر می کنم که نیازمند راهکاریم تا تخریب مسیر.
محسن ذهن شلوغی دارد که آسمان را به ریسمان می دوزد، به عنوان یک دوست منتظر سیستماتیک کردن این دهن خلاقم و مطمئن هستم که با تمرین نگفتن ها می تواند آن را دسته بندی کند و قطعا نتیجه خواهد گرفت.
اما عکس هایش از گفتارش جلوترند و مدرن تر از افکارش، حداقل خلقند نه تخریب که این شاخصه از اهم کارهای وی هستند. او به ساده ترین شکل تصاویری را به وجود می آورد که گویی تکه ای از پاره تنش را به شما می نمایاند، این همان خصیصه راستانی وی است که کلام سنگینش را در تصویر به نمایش در می آورد و بدون کلامی می توانی افکارش را بخوانی. در کمتر عکاسی می توان این صراحت بصری را دید هر چند که پیچیدگی خاص خود را نیز دارد.
تبریک به دوستم محسن برای نیم قرن تلاش و امید به دسته بندی ذهن نقاد و راهبر بودن تا نقاد بودن وی.